روزی پس از روز دیگر عشق خاکستری می شود
همچون پوست مردی در حال مرگ
شبی پس از شب دیگر وانمود می کنیم همه چیز عادی است
اما من پیر تر شده ام
و تو سرد تر شده ای
و دیگر هیچ چیز خوشی چندانی ندارد
من می توانم حس کنم که یکی از نوبت هایم می رسد
سرد شده ام مثل لبه ی تیغ
خشک مثل طبل تشییع جنازه....
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
چقدر تلخ شده ....دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند! فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش… شروع میکنی به خرج کردنشان!
پروردگارا آرامش را همچون دانه هاى برف ، آرام و بیصدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیز هستند جاری بگردان..